جدول جو
جدول جو

معنی بچه گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

بچه گذاشتن(مَ)
بار نهادن. زاییدن. زهیدن. پس انداختن. بچه کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز گذاشتن
تصویر باز گذاشتن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن، سپردن کاری یا چیزی به دیگری، برای مثال بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی - ۱۷۴)
دست برداشتن از چیزی یا کاری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بر جای نهادن. باقی گذاشتن. باقی نهادن. گذاشتن و رفتن. بجا ماندن. (آنندراج). بر جای نهادن:
فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت
کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت.
بابافغانی.
و رجوع به ’جا’ و رجوع به گذاشتن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
بر هم نهادن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بار گذاشتن دیگ و جز آن، بر روی اجاق یا سه پایه که زیرآن آتش است نهادن پختن را: آبگوشت را بار گذاشتی ؟
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ دَ)
علامت ’صح’ بالای کلمه ای گذاشتن. اصل آن صح ّ گذاشتن است. رجوع به صح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ کَ دَ)
طی طریق کردن. ره پیمودن. رفتن. ره نوردیدن. مسافرت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
به سبق گذاشتن اسبان را. به مسابقه گذاشتن اسبان
لغت نامه دهخدا
(رَءْیْ وَ دَ)
به مسابقه برآمدن. به مسابقه گذاشتن. (یادداشت مؤلف). غوشه کردن. رجوع به غوشه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ دَ)
در تداول عامه، قضای حاجت کردن. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ اَ تَ)
در تداول عوام تعبیری است از خوابیدن با قصد دشنام و توهین به هنگام اوقات تلخی. (از فرهنگ فارسی معین). کپه کردن. کپیدن. رجوع به کپه کردن و کپیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غشه گذاشتن
تصویر غشه گذاشتن
به مسابقه گذاشتن اسبان را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشه گذاشتن
تصویر قشه گذاشتن
به مسابقه بر آمدن، به مسابقه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خوابیدن (در مورد دشنام و توهین و بهنگام اوقات تلخی استعامل شود)، قضای حاجت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنا گذاشتن
تصویر بنا گذاشتن
((بَ. گُ تَ))
بنیاد گذاشتن، اساس گذاشتن
فرهنگ فارسی معین